کد مطلب:154205 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

ابراهیم در برابر ابن زیاد
برای اینكه قبل از وارد شدن ابن زیاد بخاك عراق ابراهیم او را درك كند با شتاب و عجله تمام براه خود ادامه می داد.

تا آنكه در سرزمین موصل در كنار نهر خازر جنب قریه بارشیا در فاصله پنج فرسخی موصل فرود آمدند ابراهیم در تمام مسیر خود لشكر را منظم و در صف سیر میداد و طفیل بن لقیط نخعی را كه از شجاعان بنام بود پیشاپیش سپاه می فرستاد تا هر گاه دشمن نزدیك شود فرمانده سپاه را باخبر سازد، و چون به سپاه ابن زیاد نزدیك شد حمید بن حریث را نیز همراه او فرستاد، ابن زیاد نیز با سپاه خود در نزدیكی ایشان كنار نهر فرود آمد.

عمیر بن حباب سلمی كه یكی از فرماندهان سپاه ابن زیاد و رئیس میسره سپاه شام بود پیامی به ابراهیم فرستاد كه امشب می خواهم با تو ملاقات كنم، نیمه های شب با ابراهیم ملاقات كرد و با او بیعت نمود و وعده داد كه چپ لشكر ابن زیاد را فراری می سازم.

ابراهیم خواست او را بیازماید كه در وعده هایش راست می گوید با حیله ای در كار


است، او را گفت: صلاح می دانی كه دو سه روزی تأمل كرده دست به جنگ نزنم؟ عمیر گفت: این منتهی آرزوی ایشان است زیرا جمعیت آن ها چند برابر شما است و هر چه جنگ به تأخیر بیافتد به نفع آن ها است زیرا الان ترس و رعب شما دلهای آنان را پر كرده است و هر چه تأخیر افتد آنها با شما انس می گیرند و هیبت شما از دیدگان آنان خارج می گردد بلكه فردا صبح جنگ را شروع كن و لحظه ای تأخیر نینداز.

ابراهیم گفت: اكنون فهمیدم كه تو خیرخواه مائی زیرا امیر من نیز مرا به همین فرمان داده است.

عمیر: - فرمان او را اطاعت كن و دستورش را به كار ببند كه او در میدان جنگ پیر شده و هیچكس باندازه او تجربه نیاموخته است.

ابراهیم اشتر تا صبح نخوابید و در میان سپاهیان قدم می زد و آن ها را منظم می ساخت اول فجر در تاریكی نماز صبح را به جا آورد و صفوف را منظم نمود و دستور حركت داد، سپاه آرام آرام پیش رفت تا به تل بزرگی رسیدند و از آنجا مشاهده كرد كه هنوز یك نفر از سپاهیان شام برنخواسته اند، سپس عبدالله بن زبیر سلولی را فرستاد تا از جمعیت دشمن خبر آورد.

عبدالله برگشت و گفت: جمعیت در یك اضطراب و وحشت عجیبی بسر می برند یك نفر از آنان مرا دید و گفت: ای پیروان ابوتراب شما بدون امام و پیشوا می جنگید ما را بسوی كه دعوت می كنید؟ گفتم: فعلا ما با دشمنان و قاتلان فرزندان پیامبر می جنگیم ابن زیاد را به ما بسپارید تا از او انتقام گرفته سپس شما را به كتاب خدا می سپاریم.

ابراهیم سوار اسب خود گردید و در مقابل هر یك از پرچم های سپاه كه می رسید توقف می كرد و آنان را تشویق و تحریص می نمود و چنین می گفت:

ای یاران دین و شیعیان و پیروان حق و حقیقت؛ این عبیدالله بن زیاد است كه قاتل حسین بن علی فرزند فاطمه دختر رسول خدا است كه میان او و اهلبیتش و میان آب فرات مانع شد، و نگذاشت كه به وطن خود برگردد، و زمین را بر او تنگ گرفت تا اینكه او را شهید كرد، از راست به چپ و از چپ به راست می رفت و سپاهیان را تحریص می كرد [1] .



[1] طبري 707:8 و كامل 262:4.